داستان ضرب المثل مهمان روزی خودش را با خودش می‌آورد | ماجرای ضرب المثل معروف

روزی مهمانی به کلبه محقّر مرد صاحب بصیرت وارد شد. آن مرد ، مَقدم او را…

داستان ضرب المثل هر چیزی تازه‌ اش خوبه الا دوست | ماجرای ضرب المثل معروف

روزی روزگاری، دو دوست قدیمی که سالیان سال با هم دوست و یار بودند و به…

داستان ضرب المثل خر بیار باقلا بار کن | ماجرای ضرب المثل معروف

مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش…

داستان ضرب المثل پا را از گلیم خود درازتر کردن! | ماجرای ضرب المثل معروف

در یکی از روز ها شاه عباس صفوی از راهی گذر می کرد که درویشی را…

داستان ضرب المثل کلاهش پس معرکه س | ماجرای ضرب المثل معروف

در زمان‌های گذشته معمول بود که دراویش وشعبده بازها در سر چهارراه ها و معابرعمومی معرکه…

داستان ضرب المثل آنچه تو از رو می خوانی من از بَرَم ! | ماجرای ضرب المثل معروف

یک روز فروشنده ی دوره گردی با پاهایی خسته و لباس های کهنه، از این روستا…

داستان ضرب المثل چیزی که عوض داره، گله نداره | ماجرای ضرب المثل معروف

روزی، ملانصرالدین بعد از یک روز سخت کار کردن در زمین کشاورزی به خانه آمده بود…

داستان ضرب المثل در دروازه رو می شه بست، اما دهان مردم را نه! | ماجرای ضرب المثل معروف

یکی از نصیحت های حکیمانۀ لقمان به فرزندش این بود که در اعمال و رفتارش فقط…

داستان ضرب المثل حرف مفت زدن | ماجرای ضرب المثل معروف

ضرب المثل معروف: زمانی که تلگراف در دوره ناصرالدین شاه به تهران آمد و امکان برقراری…

داستان ضرب المثل یک خشت هم بگذار در دیگ | ماجرای ضرب المثل معروف

عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می کرد . مادرشوهر پخت و…