ضرب المثل

داستان ضرب المثل دیوار موش داره موشم گوش داره! | ماجرای ضرب المثل معروف

ضرب المثل دیوار موش داره موشم گوش داره

داستان ضرب المثل دیوار موش داره موشم گوش داره! | ماجرای ضرب المثل معروف
کدخبر : 16321
پایگاه خبری تحلیلی پیشنهاد ویژه :

​​​ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است.تاریخ پیدایش امثال و حکم به مدت ها پیش بر می گردد چنانچه از قدیم الایام جملات و ماجراهایی وجود داشتد که بخاطر یک اتفاق بازگو می شدند و ربطی به این اتفاقی که افتاده بود داشته است،تا پیش از این تاریخچه ضرب المثل هایی راکه با عنوانی رواج داشته اند بررسی می کردیم اما در این مطلب قصد داریم خود انواع ضرب المثل را ریشه یابی کنیم و ببینیم ضرب المثل معروف چیست.

روزی وُ روزگاری، انقدر ناامنی بود که نه شاه وُ گدا به هم رحم میکردن، نه شاه وُ شازده، و نه شازده وُ شا قُلی … مَخلَص کلام اینکه بد دوره ای شده بود وُ هیچکی به هیچکی رحم نمیکرد، مگه بنده های خدا … مثل حالا نبود که گرگ و میش با همدیگه، در کمال صلح و صفا، سر یه میز بشینن و « خوراک بـَــرّه » سفارش بدن!!!

بگذریم … بریم سراغ نَقل و حکایت خودمون. ننه صغری و بابا اصغری نصفه های شب مست خواب بودن وُ تازه خدمت « بی بی مُشکل گشا » رسیده بودن که ناغافل، بابا اصغری با صدای « گرومپی » که از پشت بوم اومد، صد ذرع از جا پرید و خواب خوشش پریشون شد. گوشاشو که تیز کرد، فهمید که صدای پای چند نفر دزد که از بالا میاد. با اینکه از ترس جونش زیر لب دُعا میخوند و از اولیاء و انبیاء کمک میخواس، ولی یه جای دلش قُرص و مُحکم بود و خودشو نباخته بود. زود دست ننه صغری رو تو مُشتش گرفت و به علامت هُشدار چند بار چـِلوند و زود زیر گوشش گفت « دریا توفانی شده! توکل ات بخدا و گوشات به من »! عیال خوش مرامش هم که سرد وُ گرم چشیدهء روزگار بود ، فقط گفت « وای! خدا مرگم بده… چشم »!

بابا اصغری زیر لب و پـِـچ پـِـچ کنون گفت:

ـــ تو با چرب زبونی، یه طوری که بشنُفن، مثلا پا پــِی من شو وُ هی اصرار کن که چطور گنج قاضی رو با تردستی زدی وُ هنوزم بعد از چند سال هیچکی بو نبرده!

عیال مربوطه هم، هنر خدادادی شو به کار انداخت و یه تیاتری بازی کرد که دزدا سر جاشون میخکوب شدن وُ خود بابا اصغری هم، همچین سر ِ ذوق اومد که انگار صد سال این کاره بوده!

ـــ زن دس وَر دار! منو نصفه شبی جون به سر کردی که چی، صد بار بهت گفتم که تو معقولات دخالت نکن! بدبخت مون میکنی. زن جماعت دهن لَقّه، و پُر حرف … یه وقت دهنت گرم میشه و پُرگوئیت گل میکنه و سَرمُو به باد میدی.

ـــ به جون خودت، به مرگ حاج داداشم، من یکی اهل این پُگوئی ها نیسّم؛ رو راس بگو که به زنت اعتماد نداری، غریبه ست.

ـــ نه جون تو، غریبه شیطونه! از قدیم گفتن « دیوار موش داره ، موش هم گوش داره »!

ـــ نه، هیچ نَقل این حرفا نیس، اعتماد نداری، غریبه ام. من سیاه بخت رو بگو که جون فدات میکنم!

و صدای آبغوره گرفتنش رو بلند شد! بابا اصغری زود تسلیم شد وُ گفت:

ـــ با آ آ شه بابا! ولی قسم خوردی که حواست جمع باشه آ آ … راستش، من یکی دو بار دیگه هم کارائی از این قبیل کردم، ولی خب، سبک تر بودن. یه وردی میخونم، میرسم بالای بوم، با همون ورد، از روزنه گنبد پشت بوم یا پنجره، مثل کفتر می شینم روی زمین، خوبیش اینه که « جن » هم نمیتونه منو ببینه!

وارد که بشم، به احترام « صاحب لوگ »، همه چیزای اونجا جلو چشمام آشکار میشه. یه جادوگر هندی که آدم خیلی محترمی هم بود، وقتی جوونیام نوکرش بودم، از اعتمادی که به من داشت، یادم داد. فقط هفت بار باید مُشتت رو رو به آسمون وا کنی و بگی « یا صاحب ِ شولم، یا صاحب ِ لوگ » ! اما شرطی داره!؟ اگه رفیق و همدستی داری، به احترام « صاحب شولم »، باید محکم دست همدیگه رو بگیرین، چشما تونو ببندین و اونوقت به بالا یا پائین پرواز کنین؛ هر کس هم به این ورد شک کنه، بهتره تا از « حُنّاق ِ آنی » خفه نشده، حرفشو به زبون نیاره!

حرف به اینجا که رسید، بابا اصغری و ننه صغری چشماشونو بستن و شروع کردن به دعا و نذر و نیاز؛ اما از ترس، همینطور چشماشونو محکم بسته بودن. هنوز صلوات هفتم رو نگفته بودن که یه صدای « گرومپی »، مثل توپ، زیر روزنهء اتاق چار صُفّه، صدا کرد و فریاد « آخ » تو گلوی دزدا خفه شد.

 

آیا این خبر مفید بود؟
ارسال نظر:

  • پربازدید
  • پربحث ها
  • ۲۴ ساعت
  • هفته
  • ماه
  • ۲۴ ساعت
  • هفته
  • ماه
روی خط رسانه