حکایت شیرین پس آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو | ماجرای ضرب المثل معروف
ماجرای ضرب المثل آستین نو بخور پلو چیست؟
![حکایت شیرین پس آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو | ماجرای ضرب المثل معروف](https://cdn.pishnahadevizheh.com/thumbnail/UvLVyihlaK8L/2PZGbhLKdTTyQlVIfU7zdDtLP6CQIvJxQ0CRl4n69x1lxP3O4IplpgodMJaBapkaFgEREVRKhQ8,/%D8%B6%D8%B1%D8%A8+%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AB%D9%84.jpg)
روزی ملا نصرالدین به یک مهمانی رفت و لباس کهنه ای به تن داشت .
صاحبخانه با داد و فریاد او را از خانه بیرون کرد .
او به منزل رفت و از همسایه خود ، لباسی گرانبها به امانت گرفت
و آنرا به تن کرد و دوباره به همان میهمانی رفت .
این بار صاحبخانه با روی خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت
و او را در محلی خوب نشاند و برایش سفره ای از غذاهای رنگین پهن کرد .
ملا از این رفتار خنده اش گرفت
و پیش خود فکرد کرد که این همه احترام بابت لباس نوی اوست .
آستین لباسش را کشید و گفت : آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو .
صاحبخانه که از این رفتار تعجب کرده بود از ملا پرسید که چکار می کنی .
ملا گفت : من همانی هستم که با لباسی کهنه به میهمانی تو آمدم و تو مرا راه ندادی
و حال که لباسی نو به تن کرده ام اینقدر احترام می گذاری .
پس این احترام بابت لباس من است نه بخاطر من .
پس آستین نو بخور پلو ، آستین نو بخور پلو ..